انسانی در من
که از دوردستها آمدهام
میمیرد...
و من
که از رفتن
خسته شدهام
میایستم
تا هم
نفس تازه کنم
و هم انسان را... .
ابوالقاسم ایرانی شاعر بوشهری
انسانی در من
که از دوردستها آمدهام
میمیرد...
و من
که از رفتن
خسته شدهام
میایستم
تا هم
نفس تازه کنم
و هم انسان را... .
ابوالقاسم ایرانی شاعر بوشهری
خانهام دور است...
انگار
پرت شده از نقشه
تو بگو...
آنجا ساعت چند است؟
به مبدأ کوچههای آب گرفتهٔ زیر چشمانت...
اینجا ولی همه چیز چند ثانیه تأخیر دارد
لبخند، اشک
مرگ...
نیست، هست!.
ابوالقاسم ایرانی
امروز خودم را
آراستهام
گفتی که ظهر میآیی
و من یادم رفت بپرسم
به افق تو یا من؟
و تو یادت رفت بگویی
فردا یا روزی دیگر؟
چه فرقی میکند؟
خودم را آراستهام
عطر زده و منتظر
با لباسی که خودت تنم کردهای!.
عباس معروفی
تا این زمین
پنجرههایی داشت
که باز میشد
به روی دریا
دلهای ما، آبی
و چشمهایمان
به سوی افقهایی گسترده
باز بود!.
از موج
کمتر کسی میترسید
و روزنهها را
جز در هجوم خزان
نمیبستند!.
ابوالقاسم ایرانی
من هم همین را میگویم
میان من و تو فاصلهای نیست
میان من و تو تنها پرندهایست
که دو آشیانه دارد
بهار در راه است و تو
که تنت را با بوی بهار نارنج
شستشو میدهی
واژههایت
مثل اقوام باستانی،
پر از حس مهربانیاند
و زنده میکند خواب هزار ساله را.
خواجه از آن سوی قافیههایت
نفس میکشد
و من شماره میکنم نفسهایی را
که از اهورایی تو
زاده میشوند.
نگاهم کن !
تا چشمان مهربان خدا،
پشت ابرها
ما را بباراند
"باران که ببارد
از دست چترها هم
کاری ساخته نیست،
ما اتفاقی هستیم که افتادهایم".
ابوالقاسم ایرانی
پرندگان به تقلید از دلِ تو پرواز میکنند
بهار گلهایش را از دستهای تو میچیند
دریا از چشمانِ تو میگیرد اخبارِ بیکرانها را
ای لطیفترین و ژرفترینِ دلها
ای محبوب...
شاعر: سزایی کاراکوچ
برگردان علیرضا شعبانی
وقتی صدایم را
اولین بار به سر کشیدم
دانستم خدا
مادرم را برای من آفریدهست
تا با نفسش آرام گیرد
تمام بیقراریهای تنم...
نفس موسوی
-----------------------------------
جایی که مادر نفس بکشد
هیچ گلدانی خشک نمیشود ...
روز مادر بر تمام مادران سرزمینم مبارک باد
بیا یک سحر عزم صحرا کنیم
در آفاق یک جاده مأوا کنیم
بیا مثل یک رود جاری شویم
شتابنده، آهنگ دریا کنیم
خلوص و مناجات پروانه را
از آن سوی گلها تماشا کنیم.
اگر یادمان بود و باران گرفت
نگاهی به احساس گلها کنیم
ره عشق در پیش و ما خویش را
برای رسیدن مهيّا کنیم!!
ابوالقاسم ایرانی
پرنده با پرواز معنی میشود
و سیمرغ پرواز بلندیست
که از میان شعلهها میگذرد
دریا بیخروشیدن
تالاب وسیعی است در آستان تباهی
و آسمان بیخورشید
حفرۀ عمیقی سرشار از سیاهی
هرگز مباد
پرنده اوجهایش را
دریا موجهایش را
فراموش کند ...
شاعر: ابوالقاسم ایرانی شاعر بوشهری