یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲ ساعت 9:12

ایجاد تغییر در زندگی ممکن است کمی ترس‌آور باشد
آیا شما با وجود این که عمیقاً می‌خواهید سرنوشت خود را دقیق‌تر مدیریت کنید، همچنان نمی‌توانید تغییر را شروع کنید؟🔹آیا از ایجاد تغییر وحشت دارید؟

در این مقاله به علت‌های ترس از تغییر می‌پردازیم و به شما کمک می‌کنیم که با آن‌ها مقابله کنید:
۱. ترس از ناشناخته‌ها
ترس از ناشناخته‌ها باعث می‌شود افراد نتوانند از فرصت‌ها استفاده کرده و به موقعیت‌هایی که چندان از چگونگی آن‌ها مطلع نیستند، وارد شوند. هر موقع صحبت از تغییر پیش می‌آید، مردم به گفتن "چه پیش خواهد آمد؟" می‌افتند. اگه اشتباه کنم چی میشه؟
اگه بدتر از این که الآن هست بشه، چی میشه؟
اگه شکست بخورم چی میشه؟
با خودتان فکر می‌کنید موقعیتی که الآن دارید بهتر است و به همین خاطر همهٔ ایده‌ها و افکار تازه برای تغییر را در ذهنتان دفن می‌کنید و فکر می‌کنید باید همین جایی که هستید باقی بمانید. گوی شیشه‌ای هم ندارید که پیش‌بینی کنید در آینده چه روی می‌دهد، به همین خاطر نمی‌توانید مطمئن باشید که نتیجهٔ کارتان چه خواهد شد. از آنچه که الآن دارید مطلعید و با خودتان می‌گویید که این که دارید چندان هم بد نیست. درست است؟ ترس از ناشناخته‌ها یکی از مهم‌ترین دلایلی است که افراد را از ایجاد هر نوع تغییر مثبت در زندگیشان بازمی‌دارد.
اگر ذهنتان را آزاد بگذارید، تا هر وقت که بخواهید برایتان تصورات منفی خلق می‌کند. اما کمی در مورد آن فکر کنید. شما توانایی فکر کردن به بدترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد را دارید، پس چرا از این انرژی خود برای تصور بهترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد استفاده نمی‌کنید؟ فقط باید تمرکز کنید. وقتی شانس این هم وجود دارد که نتیجهٔ کارتان خوب باشد، چرا وقتتان را برای فکر کردن در مورد اتفاقات بد هدر می‌دهید؟ هر انتخابی که بکنید، فرصت‌های جدیدی پیش روی شما می‌گذارد. فرصت‌هایی که حتی فکرش را هم نمی‌توانستید بکنید.

به نظر من هیچ انتخابی نادرست نیست، فقط فرصت‌هایی که به واسطهٔ آن انتخاب برای ما پیش می‌آید با هم متفاوت هستند.
اگر انتخاب‌های خود را مهیج و باارزش بدانید، تجربهٔ ناشناخته‌ها برایتان ساده‌تر خواهد شد. فقط باید تصمیم بگیرید که چه کاری را می‌خواهید در حال حاضر انجام دهید. یادتان باشد انتخاب غلط وجود ندارد. آیا این طرز تفکر باعث نمی‌شود احساس بهتری به این تغییر داشته باشید؟

۲. عدم اطمینان به خود
وقتی در نظر دارید که تغییری در زندگی‌تان ایجاد کنید، تردید دارید که آیا واقعاً از عهدهٔ آن برمی‌آیید یا نه!. در این موقعیت‌ها همه چیز بزرگ‌تر و دشوارتر از آنچه که هست به نظر می‌رسد و وقتی به آن نگاه می‌کنید به نظرتان کار بسیار سختی می‌آید. معمولاً از خودتان می‌پرسید، "چه کسی می‌تواند این کار را انجام دهد؟ من که نمی‌توانم، کار خیلی دشواری است."
اگر بخواهید چیزهای بزرگ به دست آورید یا حتی فقط به آرامش درونی برسید، باید بتوانید از آن قلمرو آرامش خود بیرون آمده و چیزهای جدید را امتحان کنید. اگر موفق هم نشوید، حداقل تلاشتان را کرده‌اید و تا آخر عمرتان افسوس نمی‌خورید که چرا آن قدم را در زندگی برنداشتید.

با امتحان کردن چیزهای تازه، دانشتان هم بیشتر شده و چیزهای جدید یاد می‌گیرید که در آینده به دردتان خواهد خورد و از این که توانسته‌اید در یک موقعیت دیگر هم موفق شوید، اعتماد به نفستان بالا می‌رود.

۳. تنها حس کردن خود و تقلا برای تصمیم‌گیری
گاهی اوقات وقتی موقعیت‌های دشوار در زندگی پیش می‌آید، احساس می‌کنید که تنها آدم روی زمین هستید که باید این تصمیم را بگیرید. فکر می‌کنید برای اطمینان از این که کار درستی را انجام می‌دهید نیاز به حمایت و اطمینان افراد دیگر دارید. نظر همه را می‌پرسید تا مجبور نباشید به تنهایی تصمیم بگیرید.

از تجربهٔ شخصی خودم می‌گویم که همیشه سخت‌ترین قسمت گرفتن تصمیم، تقلا و عذاب دادن خود برای گرفتن آن است. آن قدر به خودمان فشار می‌آوریم که هم خودمان و هم افراد دور و برمان را حسابی خسته و بیمار می‌کنیم و وقتی با هزار زور و تقلا تصمیم نهایی را می‌گیریم، احساس می‌کنیم که باری سنگین از روی دوشمان برداشته شده و از تصمیمی که گرفته‌ایم احساس آزادی و هیجان می‌کنیم. اما آن بخش تقلا برای تصمیم‌گیری است که ممکن است از ادامهٔ راه دلسردتان کند. به این خاطر به نفعتان است که هر چه سریع‌تر تصمیمتان را گرفته و کارتان را شروع و پیش ببرید.

۴. تصور این که فقط یک انتخاب دارید
گاهی اوقات وقتی برای گرفتن یک تصمیم بزرگ و مهم تلاش می‌کنید، اگر نخواهید که وضعیت موجود را قبول کنید فکر می‌کنید که فقط یک انتخاب پیش رویتان است. مثلاً یا باید در شغلی که از آن متنفرید باقی بمانید یا این که از آن بیرون بیایید و بیکار باشید و تصورات دیگری هم که پشت این مسئله می‌آید: من تا آخر عمر بیکار می‌مانم و هیچ کاری گیرم نمی‌آید و باید از گرسنگی بمیرم. چون انتخاب دیگری پیش رویتان قرار نگرفته، فکر می‌کنید که فقط یک انتخاب دارید. اما واقعیت این است که انتخاب‌های دیگری هم برایتان وجود دارد. فقط کافی است کمی فکر کنید تا لیستی از راه‌حل‌ها جلوی رویتان سبز شود.

۵. توجه به مسائل ظاهری
مشکل دیگری که برای ایجاد تغییر برای اکثر افراد پیش می‌آید این است که برای تعریف هویت و ارزشمان، به مسائل ظاهری و بیرونی توجه می‌کنیم (این که کارمان چیست، دارایی‌هایمان چقدر است، درآمد ماهیانه‌مان چقدر است و ...). اگر آخرین مدل ست تلویزیون را نداشته باشیم، احساس می‌کنیم که در زندگی شکست خورده هستیم. برای از دست دادن همهٔ ثروتمان نمی‌توانیم ریسک کنیم. چون این دارایی و ثروت ماست که هویت ما را تشکیل می‌دهد. مردم معمولاً از کارمان سؤال می‌کنند و همین باعث می‌شود که شغلمان هم جزئی از هویت‌مان باشد.

اما چیز دیگری که بیشتر باید به آن توجه کنیم، ارزش روابطمان با دیگران است و این که چطور می‌توانیم به آن‌ها کمک کنیم. وقتی به بقیه کمک می‌کنید (قدردانی آن‌ها را می‌بینید و خودتان حس می‌کنید که مفید واقع شده‌اید) احساس خوبی به شما دست می‌دهد و این لذت بسیار عمیق‌تر از لذتی است که از خرید آخرین دستگاه تلویزیون عایدتان می‌شود.
و این‌که لذت بردن از زندگی خود، بسیار مهم‌تر از ادامه دادن به شغلی است که از آن تنفر دارید. چیزی که من از آن اطمینان دارم این است که موقع مرگ چیزی که به یاد ما می‌ماند، آخرین ماشینی که راندیم یا خانه بزرگی که در آن سکونت داشتیم نیست، این روابطمان با دیگران است که همیشه در ذهن ما ماندگار خواهد بود.

۶. در بند کردن خود به خاطر مسائل مختلف
به همراه توجه به مسائل ظاهری و بیرونی، این واقعیت می‌آید که ما به دارایی‌ها و مقام و قدرتمان به عنوان یک منبع اطمینان و امنیت نگاه می‌کنیم. مردم عادت دارند در شغل‌هایی که از آن متنفرند بمانند و مدام با خود می‌گویند که تا وقتی که از تمام مرخصی‌هایم استفاده کردم اینجا می‌مانم یا ... اما این فقط در ذهن آن‌هاست، در عمل هیچ وقت آن روز نخواهد آمد. آیا وقتی ۸۰ سالتان شد خوشحال خواهید بود که همهٔ عمرتان را در کاری که از آن نفرت داشتید به خاطر چند روز مرخصی تلف کردید؟ همین فکرهاست که باعث می‌شود مدتی طولانی اسیر موقعیت‌هایی شویم که به هیچ وجه از آن راضی نیستیم.

تطبیق با اتفاقات، به خودی خود پس از ایجاد تغییر پیش خواهد آمد
لازم نیست خودتان را با هر اتفاقی که می‌افتد، تطبیق دهید
بدترین قسمت ترس از تغییر آنجاست که آیا می‌توانید برای هر چه که اتفاق بیفتد، خودتان را هماهنگ کنید. اگر فکر کنید که می‌توانید، این طوری کمی از ترس آن کاسته می شود. واقعیت این است که ایجاد تغییرات در راه زندگی بسیار دلهره‌آور است چون احساس می‌کنید که اتفاقات در اختیار و کنترل شما نخواهند بود و همیشه از این می.ترسید که چه اتفاقی خواهد افتاد.

اگر این جرأت را داشته باشید که در مواقع لزوم، تغییری به زندگی‌تان وارد کنید، نه تنها باعث می‌شود کنترل زندگی خود را در دست بگیرید، بلکه زندگی‌تان را سرشار از لذت و هدف خواهد کرد. آیا این واقعاً آن چیزی نیست که همهٔ ما دنبالش هستیم!.

برچسب‌ها:

ناشناخته‌ها

،

ایجاد تغییرات

،

اختیار و کنترل

دربارهٔ مقالات
همهٔ ما همیشه به دانستنِ بیشتر نیازمندیم. همه میتونیم عبارات و جملات کاربردی ضروری را بیابیم و استفاده کنیم!. درخت حافظه | خلاصه‌نویسی | En

در این وبلاگ

B L O G F A . C O M


آپلود عکس و فایل

. . : : : [ بالای صفحه ] : : : . .

.

---